شنبه 14 مهر 1397 ساعت 17:51 میان, من و چشمهایتآن هنگام کهچشمانام رادر چشمهایتغرق میسازمسپیدهی ژرف را میبینمو گذشتهی کهن راو آنچه را که نمیدانستممیبینمو احساس میکنمهستیمیان من و چشمهایتجر قلب من چشم تو...
شنبه 14 مهر 1397 ساعت 17:57 نگرانِ, من نباش,مشغولِ فراموش کردنت هستمدارم به دوست نداشتنت فکر می کنمبه اینکه چند روزی اگربا چشمهایم کاری نداشته باشیشاید بتوانم خودم راقطره قطره از تو خالی بکُنمدلواپس قلب من چشم تو...
شنبه 14 مهر 1397 ساعت 18:00
تو را می بینم,که از قاره ای بعید می آییو شتابان بر آب ها گام بر می داریتا با من قهوه بنوشیهمان طور که عادت ما بودپیش از آن که بمیریمیان ِ ما اتفاقی نیفتاده استو من قرار قلب من چشم تو...